جانم به فدایت بانوی دو عالم
14 بهمن 1397 توسط مریم رستمی
یا زهرا سلام الله علیها
غزل، تصویرِ پنهان دارد از شرحِ مزارِ تو
ولی اظهر، من الشّمس است قدرِ آشکارِ تو
کنارِ تربتت امشب نه اشکی و نه زوّاری
بمیرم! زینبت تنها نشسته سوگوارِ تو
گلابِ شستشویی غیرِ اشکِ چشمِ مولا نیست
ببارد خون بشوید تا غم از خاکِ مزارِ تو
برای روضه ات مهدی کجا زانو زده امشب
ز زخمِ جسمِ تب دارت دلش شد بی قرارِ تو
علی را ابن ملجم نه، علی را مکرِ دشمن نه
علی را کشت بانو غصه های بی شمارِ تو
فدای دردِ پنهانِ تو که این گونه آرامی
جهانی مات و مبهوت از تماشای وقارِ تو
نه تنها آلِ هاشم در عزایت اشک میریزند
تمامِ عرشیان حتی خدا هم سوگوارِ تو
تو را امّ ابیها خوانده پیغمبر از آن هنگام
تمامِ شیعیان گشتند بانو ، جان نثارِ تو!